معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد

به قلم دکتر ریحانه جباری مترجم و نویسنده در خانه تاب آوری

0

معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد

معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد حضور دائمی مرگ در آدمی در سرشت انسان قرار دارد و او را از آن گریزی نیست

قبل از هر چیز بهتر است تفاوت بین موقعیت و موقعیت مرزی را شرح دهیم.
یاسپرس معتقد است که موقعیت واقعیتی انضمامی است که بر اگزیستانس آدمی به لحاظ فیزیکی و روان‌شناختی به نحو مثبت یا منفی تأثیر می‌گذارد: «آن‌چه که ما یک موقعیت می‌نامیم، فقط واقعیتی که توسط قوانین طبیعی صورت‌بندی شده باشد نیست.
بلکه واقعیتی است که نه فیزیکی و نه روان‌شناختی بلکه هم‌زمان هردوی آن‌ها است.
موقعیت، واقعیتی انضمامی است که سودمندی‌ها و ناسودمندی‌ها، فرصت‌ها و موانع اگزیستانس مرا معنا می‌بخشد.» (Jaspers, 1970: 177). موقعیت‌ها شرط اجتناب‌ناپذیر اگزیستانس انسان است.
اگزیستانس اصولاً یعنی بودن در موقعیت و چون چنین است امری کلی است و در مورد هر موجود انسانی‌ای صادق است،
هرچند ممکن است ظهورات متفاوتی برای انسان‌های متفاوت داشته باشند.
آگاهی ما بخش مهمی از بودن در موقعیت است، چرا که آگاهی بر سرشت موقعیت تأثیر می‌گذارد.
در یک موقعیت مفروض، آگاهی من سبب می‌شود که من به نحوی یکه و یگانه موقعیتی را ارزیابی کنم و با آن مواجه شوم، مواجهه‌ای که با مواجهه‌ی دیگران به کلی متفاوت باشد.
موقعیت‌های مرزی اما به کلی با بودن در موقعیت کلی متفاوت است.
برخلاف موقعیت‌های کلی، موقعیت‌های مرزی اصولاً حس امنیت و بنیاد اگزیستانس ما را به پرسش می‌کشند و همه‌ی هستی ما را تهدید می‌کنند.
فرد زمانی موقعیت‌های مرزی را تجربه می‌کند که زندگی‌اش بر اثر شرایطی از هم گسسته شده باشد.
نتواند آن را سامان دهد. موقعیت‌های مرزی اصولاً نمی‌توانند منحصراً توسط آگاهی دریافته شوند و راه‌هایی عینی برای خروج از آن‌ها جستجو شود.
بودن در موقعیت کلی از این‌رو با زیستن در موقعیت مرزی به کلی متفاوت است.
مفهوم موقعیت مرزی نخستین بار در ‌روان-آسیب‌شناسی عمومی (Jaspers, 1963) طرح و چندسال بعد در روان‌شناسی جهان‌بینی‌ها و در نهایت در کتاب سه‌جلدی فلسفه عمق می‌یابد و شرح یاسپرس از ساختار تعارض‌آمیز اگزیستانس و موقعیت مرزی، سوژه/ابژه و پیوند بین این دو صورت‌بندی نهایی خود را پیدا می‌کند.
(Wallraff, 1954: 63). از نظر او موقعیت‌های مرزی زمانی رخ نشان می‌دهند که «زندگی توسط حوادثی که نتوانند توسط فاعل انسانی، خرد انسانی یا قدرت انسانی اداره شوند، دچار ازهم‌پاشیدگی شود» (Lichtigfeld, 1954: 21).
به عبارت دیگر، گاه انسان‌ها با حوادث ناخواسته‌ای مواجه می‌شوند که یاسپرس آن را «موقعیت مرزی» می‌نامد.
با موقعیت‌های مرزی، از نظر یاسپرس نمی‌توان منحصراً از طریق معرفت عقلی مواجه شد، و آن‌ها را فهم کرد.
از آن‌جا که موقعیت‌های مرزی خاص است و برای هرکسی به نحوی خاص اتفاق می‌افتد، یا خود را نشان می‌دهد، ضروری است که یک تغییر رادیکال در نحوه‌ی مواجهه با آن‌ها صورت گیرد.
مناسب‌ترین راه برای مواجه‌شدن با موقعیت مرزی این نیست که برنامه‌ریزی و محاسبه کنیم که چگونه راهی برای غلبه بر آن‌ها بیابیم.
بلکه برعکس باید خود را در این موقعیت‌ها قرار دهیم، چشم‌هایمان را بگشاییم و خودمان را در این موقعیت‌ها دریابیم.
ما نمی‌توانیم موقعیت‌های مرزی را اموری بیرونی، اموری که در خارج از وجود ما ایستاده‌اند، تلقی کنیم، باید آن‌ها را به‌عنوان بخش تفکیک‌ناپذیر وجودمان دریابیم. تجربه‌کردن موقعیت‌های مرزی، اگزیستانس آدمی است.
یاسپرس معتقد است که اگزیستانس، شدن آدمی از طریق تجربه‌ی موقعیت‌های مرزی است و ضرورتاً وابسته به فرآیندی است که او آن را تأمل شخصی (self-reflection) خود فرد می‌خواند.
هم‌چنین از نظر یاسپرس مو قعیت‌های مرزی از آن جهت رخ می‌دهند که اصولاً هیچ امنیت و ثباتی در جهان وجود ندارد.
همه‌ی چیزهایی که ما در جهان با آن‌ها سروکار داریم متناهی، محدود، کران‌مند و قابل تقسیم به دوگانه‌ی سوژه/ابژه هستند و چون چنین است، ناپایدار و در خود متناقض است.
«هر آن‌چه در جهان رخ می‌دهد، مشکوک است. همه‌چیز ناپدید می‌شود حتی اگزیستانس خودم» (Jaspers, 1970: 179). مرگ آخرین و نهایی‌ترین موقعیت مرزی است.
معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد حضور دائمی مرگ در آدمی در سرشت انسان قرار دارد و او را از آن گریزی نیست.
مرگ به‌عنوان سرنوشت نهایی بشر، او را دچار دلهره می‌کند. گرچه هیچ‌کس نمی‌تواند مرگ خود را تجربه کند، اما دلهره‌ی وجودی زیستن در این وضع که روزی با مرگ مواجه خواهیم شد، قوی‌ترین موقعیت مرزی ممکن را ایجاد خواهد کرد.
طفره‌رفتن از پذیرش مرگ به‌عنوان سرنوشت نهایی بشر، او را در موقعیت هراس‌آمیز مرزی نگاه خواهد داشت.
گرچه می‌توان مشابهت‌هایی بین پاندمی کووید۱۹ و پاندمی‌های پیشین شبیه طاعون یا آنفولانزای اسپانیایی پیدا کرد، ولی این مشابهت‌ها را نمی‌توان بر پایه‌ی تجربه‌ی زیسته صورت‌بندی کرد.
چرا که در شرایط پیشین نزیسته‌ایم. با رویکرد پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی که نقطه‌ی عزیمت آن تجربه‌های وجودی انسان و بر پایه‌ی تجربه‌های زیسته است اما می‌توان گفت که بحران کرونا موقعیت‌های کلی را به موقعیت‌های مرزی تبدیل کرده است و چون چنین است، چیزی که در شرایط عادی حاشیه‌ای بر متن زندگی تلقی می‌شده است، تبدیل به متنی بر حاشیه‌ی موقعیت کلی شده است.
موقعیت مرزی ناشی از بحران کرونا سه ویژگی مشخص دارد. نخست این‌که در حاشیه‌ی زندگی نیست،
بلکه سرتاسر زندگی را در بر گرفته است
دوم این‌که فردی و اگزیستانسیال نیست،
بلکه جمعی، همگانی و اگزیستانسیال است، و سوم این‌که نحوه‌ی مواجهه‌ی عمومی با آن در فرهنگ‌های مختلف، جلوه‌های متفاوتی پیدا کرده است،
بنابر این علاوه بر جنبه‌های عام و کلی این موقعیت باید به بازتاب خاص آن در فرهنگ‌های متفاوت نیز توجه داشت.
اگر در شرایط عادی، افرادی خاص به تناسب نوع مواجهه با مسائلی که پیش روی زندگیشان بوده است، در موقعیت‌های گوناگون مرزی قرار می‌گرفتند، در شرایط بحرانی ناشی از کرونا تقریباً همه‌ی موقعیت‌های زندگی، موقعیتی مرزی شده است.

ایجاد تاب‌آوری وجودی در موقعیت مرزی ناشی از پاندمی کرونا و آگاهی افراد از موضوعات وجودی زندگی مانند مرگ، افراد را در مواجهه با تهدید وجودی قرار می‌دهد.

یکی از راه‌های  توسعه تاب آوری و مقابله با تهدیدهای وجودی، پرداختن به مفهوم معنای زندگی است. چرا که معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد.

همان‌گونه که ویکتور فرانکل، پدر حوزه‌ی معنادرمانی و تحلیل وجودی، معتقد است «انسان‌ها می‌توانند با تمرکز بر آن‌چه که برای آن‌ها معنادار است با بزرگترین تراژدی‌های زندگی مقابله کنند.

 

معنا می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ باشد.

حضور دائمی مرگ در آدمی در سرشت انسان قرار دارد و او را از آن گریزی نیست

معنا نه یک اسم، بلکه یک صفت است زیرا نحوه‌ی زندگی معنادار ما را شرح می‌دهد.
تحقیقات نشان داده که معنا در زندگی به معنی داشتن اهداف، مسیر یا انگیزه‌ها، ارزش‌ها، تعهدات، درک زمینه، احساس ارزش و توانایی تعیین اهداف و مسیریابی انعطاف‌پذیر در زندگی و طی مواجهه با چالش‌های وجودی است.
در سراسر جهان افراد معمولاً شش نوع معنا را تجربه می‌کنند: مادی، لذت‌طلبانه، خودمحور، اجتماعی، بزرگتر و انواع وجودی-فلسفی معنا. معمولاً افراد ترکیبی از معانی را دارند و هر چه کسی معنای بیشتری در زندگی داشته باشد، می‌تواند انعطاف‌پذیری بیشتری در مواجهه با دشواری‌ها نشان دهد.

ایجاد تاب‌آوری وجودی در موقعیت مرزی ناشی از پاندمی کرونا و آگاهی افراد از موضوعات وجودی زندگی مانند مرگ، افراد را در مواجهه با تهدید وجودی قرار می‌دهد.

داشتن معنا در زندگی می‌تواند سپری در برابر اضطراب‌های وجودی‌ای باشد که ممکن است طی عدم‌قطعیت وجودی و تهدیدهایی از جمله کووید۱۹ ایجاد شوند.

منابع: مصباحیان، حسین (۱۳۹۹). درآمدی پدیدارشناختی بر بحران کووید۱۹: مجله علمی پژوهش‌های فلسفی دانشگاه تبریز. ووس، جوئل (۲۰۲۰).
چگونه تاب بیاوریم؟: روانشناسی کووید۱۹٫ ترجمه: ریحانه جباری (۱۴۰۰).یکی از راه‌های مقابله با تهدیدهای وجودی،
ارسال یک پاسخ